خدا را شکر فیلسوف و عارف نشدیم!
شاید از عنوان بالا تعجب کنید ولى از کجا معلوم، شاید در پایان خواندن این یادداشت نظرتان عوض شده باشد!
مردم بیچاره دارند آنها را لعنت میکنند، همه میخواهند شمر و قاتلین را دور کنند ولی امام حسین علیه السلام می گوید بیا!
ای عزادار! این لعنت کردن، کمال برای خودت است. با لعن کردن، خودت به کمال میرسی.
آنها [شمر و یزید و …] که دین و ناموس خدا را نابود نکردند؛ آنها [شمر و یزید و …] در روز قیامت برهان اقامه میکنند و میگویند: اگر من نبودم شما عزاداری نمیکردید.
الأن ما چهقدر باید متشکر شمر باشیم! اگر شمر قتال با سید الشهدا (علیه السلام) را رها میکرد چه میشد؟ حالا [حداکثر این که] حضرت (علیه السلام) چند سال بیشتر عمر میکرد!
جناب نوح 900 سال زحمت کشید [ولى فقط] 70 نفر، و امام حسین [علیه السلام هم فقط] 72 نفر، ولی شمر با این کارش این همه خیل عزاداران را جذب کرد! حالا میبینید حق شمر هم هست این همه بالا بیاید. استعدادهایی در آنها [شمر و یزید و …] دیده میشود که معلوم میکند آنها هم چیزهایی دارند!
بله، بله، منتها آن که در ذهن ما هست که جهنم آنها، این حرفیی نیست؛ آری این عین ثابتش تا عوض بشود جان را به لب می آورد …»
گرد آید مرد و زن جمعیی عظیم / ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا / شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان / کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعرههاشان مىرود در ویل و وشت / پر همیگردد همه صحرا و دشت
خفته بودستید تا اکنون شما / که کنون جامه دریدیت از عزا؟
پس عزا بر خود کنید ای خفتهگان / زانک بد مرگیىست این خواب گران
روح سلطانیی ز زندانیی بجست / جامه چه درّانیم و چون خاییم دست؟
چون که ایشان خسرو دین بودهاند / وقت شادی شد چو بشکستند بند
من تاکنون بیهوده مىکوشیدم بهزور تفسیر معقولیى از این ابیات بیابم مثلا" از این دست که شأن امام حسین علیه السلام آسیبپذیر نیست یا شیعیان اگر به عزادارى اکتفا کرده و روح خود را به کمالات ائمهى خود نزدیک نکنند فیضیى از عزادارى نخواهند برد و ...
اما اکنون جرأت مىکنم رگههاى یک سفسطهى آشکار را ببینم:
در این که «ایشان خسرو دین بودهاند» و سلطان دین بودهاند که از زندان دنیا راحت شده و مأموریت دشوار خود را با افتخار و سربلندى به پایان بردهاند شکیى نیست؛ اما «عقل یومیه» هم این باور را مسخره مىداند که مردم همدوره با آن سلطان دین، بهجاى پیروى از ایشان و لااقل جلوگیرى از تعرض به حقوق انسانى ایشان (سلطان دین و نوادهى پیامبر ص بودن پیشکش) بعضىهاشان بیابیند ایشان را مظلومانه شهید کنند و آنهمه درد و رنج بر ایشان و خاندانشان وارد کنند و بقیه هم بهجاى عمل به وظیفهى انسانى خود، سکوت کرده و بىطرفى پیشه کنند؛ و حالا آن دستهى اول هم حسب تفسیر اول نوشته از نظریهى وحدت وجود و اسفار ملاصدرا و حکمت متعالیه و ... یک چیزیى هم طلبکار باشند که ما عامل نیل امام حسین ع به بهشت و عامل علاقهى شما به ایشان و در نتیجه سعادت و خوشبختى شما هستیم!
[البته احتمالا" در یک مورد به ایشان مىتوان حق داد و آن هم خوشبخت شدن بعضى از مداحان است که بدون هیچ سوادیى و بهصرف صداى خوش دمودستگاهیى به هم زدهاند!]
بله، اگر ما گریه مىکردیم که امام حسین ع الأن بعد از شهادت وضع بدیى دارند و نابود شدهاند و به رنج و تعب افتادهاند این انتقاد بر ما وارد بود؛ اما ما بر جامعهیى گریه مىکنیم که لیاقت حکومت و حتا حضور حسین ابن علی ع را ندارد؛ جامعهیى که عقل ناقص امثال یزید سرنوشت مردمش را تعیین مىکند و وجود مبارک و نازنینیى چون امام حسین ع با آنهمه دانش و تقوا و توان مدیریتى و تجربه و تعقل، نهتنها در جاىگاهیى قرار نمىگیرد که بتواند به بهبود وضع جامعهى اسفبار مسلمانان بیشترین تأثیر را بگذارد و یا لااقل در حد پدر مظلومش پیش از خلافت مشاوره کرده و کمک کند، بلکه حتا از حق حیات و امنیت خانوادهگى و حق مخالف بودن (و نه شمشیر کشیدن بر حکومت) هم محروم است.